معاون پژوهشی و تحصیلات تکمیلی دانشکده معماری، پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران، ایران و از دانشجويان استاد عظیمی در دانشكده معماري مشهد
دکتر سعید حقیر
برای يك روح بزرگ
از کسی نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید از عادات انسانیش نمی پرسند
از خویشتنش نمی پرسند
زمانی به ناگاه باید با آن رو در روی درآید
تاب آورد
بپذیرد
وداع را
درد مرگ را فرو ریختن را
تا دیگر بار
بتواند که برخیزد
در دانشکده معماری و شهرسازی، در میان اساتید غالباً روباتيك مانندی که صرفاً انجام وظیفه میکردند و بعضاً شاید که بیرون از دانشکده اصلاً ممری برای درآمد نداشتند ، بودند بزرگانی که راه نشانمان میدادند و چون سرریز کرده بود اندیشههای والایشان؛ آمده بودند که جرعه ای از آن را در مشام ما ریزند و سیرابمان گردانند؛ با همه گیر و گرفتاری ها و تنگ نظری های محیط مریض آموزش عالی با حضورشان ؛ افق مسیر پیش روی ما می گشودند و بیش از اینکه بفرمودهء ایشان باشیم که به آنچه ایشان میگویند بیندیشیم ، طریقه اندیشیدن و راه و روش تشخیص سره از ناسره و هنر تأمل کردن در دریافت هایمان از اطراف و جهانمان را به ما آموختند. هم در نیت و هم در عمل
“از ما ماهیگیری ساختند که در خلال همه گونه شرایط ؛ ولو طوفانی و پرتلاطم با موجهای خروشان نظریات و افکار محیط اطرافمان ، ماهی مقصودمان را صید کنیم و اسیر پوسته و ظواهر رنگارنگ دنیای پیرامونمان نگردیم و هسته و معنی را دریابیم و بدینسان بادبان کشتی زندگی مان را به سلامت از میان طوفانهای ظواهر پرفریب؛ سالم به ساحل معنی برسانیم . از جمله این به واقع معلّمین ؛ نه در لفاظی که در معنی ؛ دکتر ” محمد جواد عظیمی از اساتیدی بود که چند ترم در دانشکده و همچنین در کلاس هایی بیرون از محیط آموزشی، توفیق بهره بردن از روش و منش درخشان ایشان را داشتم و امروز مطلع شدم که روح بزرگ ایشان به سوی پرودگار رجعت کرده است که بسیار برایم مایه تألم و تأثر است برایش از درگاه خداوندگار منان آسایش ابدی آرزومندم و امیدوارم که روشنگری که به اطرافیانش و از جمله ما دانشجویان و شاگردانش آموخت؛ توشه و بدرقه راه زندگی جاودانی ایشان در جوار ذات احدیت باشد . یادش خوش
شهرام اعلمی
سركار خانم مهندس ويكتوريا روحي, معمار و مدرس دانشگاه, از دانشجويان سال ٧٧ استاد عظیمی در دانشكده معماري مشهد
مهندس ویکتوریا روحی
استاد دکتر محمد جواد عظیمی که اکنون به سوگ او نشسته ایم در سال ۱۳۵۴ وارد حوزه علمیه مشهد شد. درس های ادبیات عرب و بخشی از متون فقهی و اصولی حوزه را نزد اساتید حوزه: استاد عبداللهیان، استاد تقوی و استاد حسینی مجاهد فراگرفت. در سال ۱۳۵۸ از مشهد به قم مهاجرت کرد و وارد حوزه علمیه قم شد. در آنجا “دروس سطح حوزه را نزد اساتیدی چونان: استاد ستوده و دوزدوزانی به پایان رساند. درس خارج فقه و اصول را از محضر استادانی همچون، آیت ا… حسینعلی منتظری و آیت ا… شيخ جواد تبریزی بهره برد.
او همزمان با تحصیل دروس حوزوی، به مطالعات معارف دینی و مسائل کلام جدید با رویکرد و نگاه نو در دانشگاه پرداخت و در این زمینه از محضر اساتید حوزوی و دانشگاهی چونان: دکتر احمدی، دکتر سروش و دکتر شبستری استفاده نمود. استاد دکتر عظیمی، با توجه به استعداد سرشار هنری، از همان سال های آغازین که مشغول تحصیل دروس حوزوی بود، به نمایشنامه نویسی و نیز اجرا و کارگردانی نمایشنامه، در سالن های نمایش شهر مشهد و نیز قم توفیق یافت. استاد دکتر عظیمی در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ از آغاز تأسیس «مجله حوزه»، در جمع دوستان حوزوی خود؛ حجج اسلام آقایان: ایازی، ایزدپناه و سید عباس صالحی حضور یافت و تا دهه هفتاد با این حرکت فکری- فرهنگی و جریان روشنفکري اصیل دینی- حوزوی، در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، همکاری کرد. در دهه هفتاد به مشهد بازگشت و در فاصله سال های 72 تا 74 ریاست اداره امور هنری ارشاد استان خراسان را بر عهده گرفت. در دوره مدیریت ایشان اتفاقات منحصر به فردی در عرصه فرهنگ و هنر این استان رقم خورد.
استاد دکتر عظیمی در عرصه تدریس توفیق در خور توجهی داشت. موضوعاتی مانند: معرفت شناسی، الهيات و کلام جدید، فلسفه های مضاف؛ فلسفه علم؛ فلسفه تاریخ؛ و بویژه فلسفه هنر و آموزش های هنری را در دانشگاه های مختلف داخل و خارج سالهای متمادی تدریس کرد و شاگردان بسیاری را تربیت نمود. دانشجویان از مشاوره های علمی او بهره می بردند و با راهنمایی های استادانه اش، پایان نامه هایی با رتبه عالی به ثمر نشست.
به پاس زحمات این استاد فرزانه و سخت کوش، از خداوند می خواهیم تا با عطای رحمت ها و تفضلاتش، روح آرام یافته او را برای همیشه شاد نماید.
آمین یا رب العالمين
عباس مخلصی
چند ساعت مانده به ماه گرفتگی پنجم امرداد ماه ۹۷ ، خبری به دستم رسید که به اندازه تمام گرفتگی های زندگی برایم غم انگیز بود. به ناگهان ۲۲ سال خاطره مثل رعد و برقی از نظرم گذشت. مردی که تمام زندگی علمی ام را مدیون او هستم و هر آنچه امروز هستم حاصل تاثیر کلام ، اندیشه و دانش بی مثال اوست پر باز کرد و رفت.
دکترمحمدجوادعظیمی از هجده سالگی زندگی مرا تحت تاثیر خرد شگفت انگیزش قرار داد و سالهای طولانی با دانش بکر و متفاوتش مرا سیراب کرد. هنوز نمیتوانم باور کنم که این مرد بزرگ ، استاد فرهیخته و معلم باسواد از میان ما رفته است.
متدلوژی اندیشه ، مبانی روانشناسی ، فلسفه علم فلسفه هنر فلسفه ، سایکوسایبرنتیک و ده ها دانش دیگر که سالهای طولانی در کلاس درس این استاد فرهیخته ام آموختم ، جهان گری متفاوتی را در من پایه گذاشت که همه دست آوردهای امروز من مدیون اوست .مثل یک پدر دلسوز در سخت ترین روزهای زندگی ام در ۲۰ سالگی ، معلم و مشاور و راهنمای من بود. و امروز فقدانش ، غم تلخ و سنگینی را بر دلم نهاده است. اندیشه های کیهانی اش از انسان ، موجودی شگفت انگیز در ذهن من تصویر کرد که در گلوگاه های بزرگ زندگی ام ، عامل حرکت و عبور من بود . در هر کلام ، نوشته و درس من ، رد پایی پر رنگ از حضور این مرد بزرگ وجود دارد . او مغز مرا از نگرش تک بعدی خارج کرد و دنیای تفکرات چند وجهی را به من آموخت .
خدا می داند که مانند او کی و کجا و در چه زمانی متولد شود .سیستم آموزشی کشور طبق رویه چهل ساله اش ، اساتید بزرگی مثل دکترعظیمی را نادیده گرفت و کمک نکرد تا این منبع بزرگ دانش و خرد ، بازتابی وسیع و شایسته در میان جامعه علمی کشور پیدا کند . تا هنگامی که زنده باشم ، خودم را مدیون دانش کم نظیر این استاد ماندگار میدانم و بازتاب هر آنچه می آموزم به روح بزرگ او پیشکش می شود .
دلم برایت تنگ می شود استاد خوبم. چشم هایم در بدرقه تو ، گریان و غم انگیز است.
معنای زندگی تو وسعتی به اندازه همه شاگردانت و شاگردانشان و زندگی هزاران انسان ، دارد.
تا آخرین روز زندگی ، تاج شاگردی ات را روی سر دارم.
امیر فریدون نصرتی
محمد جواد عظیمی در سال 1337 در خانوادهای مذهبی و سنتی در شهر مشهد دیده به جهان گشود و بعد از طی مراحل تحصیلات متوسطه با علاقهای که به دروس دینی پیدا کرد مشغول به فراگیری دروس حوزوی شد. اینجانب به لحاظ قرابتی که داشتیم و با تفاوت سنی حدود دو سال با هم بسیار مأنوس بودیم. سالیان درازی رفیق همراه و همسفر بودیم. جمعه ها به تفریحگاهها می رفتیم . من در مدرسه معروف به مدرسه موسوینژاد تحصیل میکردم و سپس با ایشان جهت ادامه تحصیل با استادی حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای عبداللهیان همراه شدیم. البته این وضعیت تا سطوح عالی ادامه یافت .در همین دورانها علاقه به نگارش و کارگردانی و بازی در تئاتر در دل جناب عظیمی زنده شد و ایشان با کمک اینجانب و با همدلی برخی افراد دیگر مثل جناب آقای تقی جواهری، محمود حسنزاده، محمد رحمانی و برخی دیگر شروع به فعالیت در این زمینه کرد وی به لحاظ هنرمندی خاصی که داشت حتی کار طراحی لباس و صحنه را نیز شخصا انجام می داد .حاصل این همکاری ساخت و اجرای چندین تئاتر و اجرای آن در سالن های تئاتر شهرهای تهران,قم و مشهد از جمله سالن شیر و خورشید و یا خانه تئاتر بود. آخرین تئاتری که در مشهد، با نام و نشان و پوستر به اجرا درآوردیم، «ژرفا» نام داشت که متن و کارگردانی توسط خود ایشان به انجام رسید. با خود ایشان دوازده نفر بازیگر داشت و در تالار بهداری مشهد در چهارراه دکترا در ده شب اجرا شد. این تئاتر هم مورد توجه بسیاری قرار گرفت و در آن نمایه ای از زندگی و تقابل نیروهای خیر و شر شیطان به صورت نمادین مانند جهل و خرافه و… ترسیم شده بود.
حدود سال 59 به قم آمدیم و در مدرسه جدید التأسیس آیت الله کوهستانی ساکن شدیم تا اینکه در سال 60 که مسأله ازدواج ایشان و پس از مدتی ازدواج اینجانب پیش آمد، در قم ساکن شدیم. در قم در درس اساتید ارزشمندی همچون آیتالله ستوده، آیتالله شیخ جواد تبریزی، آیتالله منتظری, آیتالله صانعی و آیتالله علوی گرگانی شرکت میکردیم. ایشان تحصیلات حوزوی را تا بالاترین سطح خارج فقه ادامه داد. با راهاندازی نشریه حوزه به عنوان اولین نشریه حوزوی با محتوایی نو اندیشی دینی، همکار این نشریه شدیم که البته همکاری جناب آقای عظیمی در شورای سردبیری آن بیشتر از من ادامه پیدا کرد و ایشان در تنظیم آثار مکتوب بسیاری مشارکت داشت. در این ضمن در قم نیز با واحد هنری دفتر تبلیغات همکاری داشت و برنامه های فرهنگی آموزشی و هنری بسیاری را برای آنها به سرانجام رسانید. در ایام جنگ که اینجانب بیشتر به جبههها میرفتم فاصلهای افتاد و ایشان به مرور قم را ترک کرد و برای پیگیری تحصیلات دانشگاهی مدتی در مشهد و سپس به تهران مراجعت نمود و در این اواخر مجددا به مشهد بازگشت و در این شهر به دیار باقی شتافت. روحش شاد
همواره بیادش خواهم بود. حسن پویا
حسن پویا
جلسه ی بعد کار فراتر رفت وکدهای مغزی بیان شد که اون دیگه قابل بیان نیست. خوب ترم یک مهندسی تمام شده بود من مانده بودم و درک این مباحث عجیب وغریب و ناشنیده من در پایان ترم یک مجبور شدم بدلیل توسعه کار در تهران دفتر بگیرم و به تهران بروم ولی هر چه تلاش کردم نتونستم از ترم دوم مهندسی های اکتیو بگذرم و دفتر کارم را به معتمدم سپردم و برگشتم و ترم دوم آغاز شد .آغازی طوفانی با مباحثی که چگونه فاصله موفقیت های خویش را با خواسته های آرمانی خویش کم کنیم؟ و اینکه توانهای مغزی زمان نمی شناسد و هدف های کوچک و بزرگ دسته بندی ماست و برای مغز یکسان هستند. مفاهیم جدیدی به عرصه زندگی من وارد شده بود مانند عقلانیت , آوای زندگی ساز مغز , توان های مغزی , کدهای مغزی زیستن, کدهای هنری و…
کلاس در حال سپری شدن بود که صحبت از مفهوم زندگی شد. زندگی دوستان نه زنده بودن. آنجا بود که فهمیدم زنده بودن چیزی بجز نفس کشیدن نیست و ساده ترین کاری است که برای انسان طراحی شده و اغلب انسانها به ان بسنده میکنند. عمیق تر نگریستم و تفاوت فاحش بین زنده بودن و زندگی کردن را دیدم و متولد شدم. تولدی نه برای زنده بودن بلکه برای زندگی و این فاخر ترین مفهوم من شد. دیدم زنده بودن نیازمند یک سری عوامل ثابت حیاتی بود ولی زندگی کردن نیازمند تغییرات پی در پی و پویایی. زنده بودن یعنی با نفسهایم ولی زندگی کردن یعنی با لحظه هایم چه کنم. زنده بودن یک تپش طبیعی قلب ولی زندگی کردن یعنی داشتن یک قلب پر عشق و تپنده. زنده بودن یک هدیه ولی زندگی کردن یک نوع لیاقت پاداش. زنده بودن جمع کردن لحظه لحظه ثانیه های برای بقا ولی زندگی کردن خرج کردن تمام لحظه های زندگیست. دوستان زنده بودن موفقیتی محسوب نمی شود و اجبارن در اختیار ما قرار داده شده و آنچه موفقیت محسوب میشود زندگی کردن است که شما ان را انتخواب می کنید. زنده بودن ثابت در تعدادی محدود از سالها خلاصه میشود و زندگی کردن جریانی ابدی وگاهی برای زندگی کردن باید به مرگ نزدیکتر شد. زنده بودن یک سراشیبی بسمت زوال است و زندگی کردن یک مسیر زیبا بسوی کمال. زندگی کردن یعنی اجازه ندهید هیچ چیز شما راتسلیم کند و از مسیرتان باز گرداند یا صحنه ای را از دست بدهید چون زنده بودن با شکست متوقف میشود ولی بارها و بارها میتوان شکست خورد و به موفقیت در زندگی رسید. دوستان در فرصتهای زندگی شیرجه بزنید حتی خلاف جهت دیگران شنا کنید و لازم شد تا مرز غرق شدن پیش روید چون آنهایی که زنده اند و زندگی نمیکنند هیچگاه لذت شنا کردن , پرواز کردن بدون پر و اسرار طبیعت را درک نمیکنند. آنها هیچگاه تجسمی نداند که خلق شود و خاطره ای نمیسازند که قرن ها بعد بشریت آنها را بخاطر آورند. دوستان گلم زنده بودن یک زمان کوتاهی دارد و چه خوب است شما دوستانی که این متن سراسر عشق من را میخوانید با هم وارد زندگی شویم تا بتوانیم ابدیت را تجربه کنیم.
با تقدیم احترامات سعید فرهت
1396.09.03
سعید فرهت
متن یا صوت شما با نام خودتان و یا نام مستعار در این صفحه منتشر می شوند.
Research Foundation Of
Professor Mohammad Javad Azimi
© کلیه حقوق مادی و معنوی در سال 1401 نزد (بنیاد پژوهش و نشر آثار استاد محمد جواد عظیمی) محفوظ می باشد.
Copyright © 2004-2023 Drazimii.ir LLC. All Rights Reserve